سخنی از داریوش بزرگ
اهورامزدا چون این سرزمین را آشفته دید، آنرا به من ارزانی داشت. مرا شاه کرد. من شاه هستم. به خواست اهورامزدا، من این سرزمین را در خود نشاندم. آنچه من گفتم، همان گونه که خواست من بود، آنگونه کردند. اگر میخواهی بدانی که چند (وکدام) بود کشورهایی که داریوش شاه داشت، پیکرها را ببین که تخت را میبرند. آنگاه پی خواهی برد. آنگاه برایت روشن میشود که نیزه پارسی دور رفته است. آنگاه در خواهی یافت که مرد پارسی خیلی دور از پارس، جنگ کرده است (و پیروز شده است)
داریوش شاه میگوید: آنچه شد، همه را به خواست اهورامزدا کردم. اهورامزدا مرا یاری کرد تا هنگامی که کار را کردم. اهورامزدا من و خاندان شاهی ام را و این کشور را از زیان دور بدارد.
این را من از اهورامزدا میخواهم. اهورامزدا این را به من بدهد.
ای مرد! فرمان اهورامزدا به دیدت ناپسند نیاید.
راه راست را ترک نکن! شورش نکن
حوالی شش کیلومتری شمال تخت جمشید، حفره ای بزرگ با شیبی بسیار تند قرار دارد که بر سینه وسیع آن، نگاره های فراوانی کنده شده که امروزه به آن، نقش رستم میگویند. در اواسط هزاره دوم پ.م، عیلامیها نیز خدایان خود را بر این صخره، نقش کرده بودند. این محل را داریوش هم برای آرامگاه خود مناسب یافت و جانشینان پس از او نیز از خشایارشاه تا داریوش دوم، به تقلید از او، آرامگاه خود را در سمت راست و چپ آرامگاه داریوش ساخته اند. ظاهرا اردشیر دوم بعدها آرامگاه خود را درست با همان معماری نقش رستم در کوه مهرومیترا و فراز شرق صفه تخت جمشید، بنا کرد. از این تاریخ به بعد، آرامگاههای آخرین شاهان هخامنشی، به کوه مهرومیترا منتقل شد که تمامی آنها از آرامگاه داریوش الگو گرفته اند. فقط داریوش سوم، موفق به ایان رساندن آرامگاه خود نشد. طرح نمای بیرونی آرامگاه و جزئیات درونی آن، کاملا ابتکاری است. نمای خارجی، صلیب گونه و به ارتفاع 23 متر است. در میان عمارت نمای بیرون، دری است که به درون آرامگاه راه میبرد. عرض هر یک از بازوان صلیب،90/10 متر است که از میان صخره ها بر آمده است و بازوی زیرین آن کاملا صیقلی است. شاید این بازو برای ایجاد نقوش و سنگ نبشته و شاید هم برای ایجاد دشواری در صعود، صیقل خورده است. بخش زیرین این بازو از نگاره هایی آکنده است که اینک به شرح آن خواهیم پرداخت. |
با سلام خدمت شما بازدید کننده محترم وبلاگ.خوش آمدید.
من در این وبلاگ سعی میکنم اطلاعاتی مفید در رابطه با دوران هخامنشی و تخت جمشید در اختیار شما عزیزان قرار بدهم.
هر چند که میدانم همه شما درباره تخت جمشید اطلاعاتی دارید،حتی بیشتر از من.اما از آنجا که این بنای زیبا که سندملیت
مردم ایران است روز به روز در حال فراموشی است،من هم مانند بسیاری از کسانی که در حفظ ارزشهای تخت جمشیدو
پایدار ماندن نام تخت جمشید در ذهن همه ایرانیان تلاش میکنند،تمام سعی و تلاش خود را خواهم کردتا این کار را بخوبی انجام
دهم.شما در این وبلاگ مقاله هایی در رابطه با چگونگی زندگی در دوران هخامنشی و ساخت بنای تخت جمشیدو بسیاری
مقالات دیگردر این زمینه را میتوانید مطالعه کنید.عکسهایی بسیار زیبا از تخت جمشید نیز خواهید دید.به جز اینها در رابطه
با موضوعاتی همچون تاریخ ایران و بسیاری دیگر مقالاتی خواهید دید.
در ضمن مقالات و عکسهای خود را برای ما بفرستید.در صورت امکان از آنها در وبلاگ با درج نام خود شما استفاده خواهیم کرد.امیدوارم نام وبلاگ را فراموش نکنیدو باز هم به ما سری بزنید.
تصویر زیر، نقاشی روی چوب هست که توسط ریحانه خانوم تهیه شده و عکس اونرو برای وبلاگ تخت جمشید ارسال کردن.
در نگاره های جبهه شرقی آپادانا، یعنی همان نمای اصلی و نخستین تالار بار تخت جمشید، پشت سر شاه بر تخت نشسته، سربازان گارد نیزه دار در سه ردیف روی هم قرار گرفته، ایستاده اند. این مجلس تقریبا یک سوم فضای وسیع شمالی نگاره ها را در اختیار دارد. این سربازان، تقریبا صد نفر، در اینجا به نمایندگی 10000 سرباز به تصویر کشیده شده اند که (سپاه آماده باش) شاهنشاه ایران را تشکیل میداده اند. این سربازان را از این رو جاویدان مینامند که با مردن یا کشته شدن یکی، بی درنگ فرد دیگری به جای او قرار میگرفت. به این ترتیب تعداد افراد تین گارد همواره 10000 نفر بوده است.
گارد پشت سر شاه، لباس چین دار هخامنشی بر تن، کفش ایرانی سه بندی بر پا و نواری پیچیده بر گرد سر دارند. به خاطر همین نوار، اینان را عیلامی انگاشته اند. اما در پشت نوار دور سر عیلامیها، همیشه گره ای وجود دارد. از این روی و مخصوصا به خاطر کفشها، کاملا روشن است که افراد گارد، پارسی اند. حتی میتوان چنین گفت که همه افراد (ده هزار جاودانان) فقط از پارس بوده اند.
نیزه دست همه این سربازان، در قسمت پایین به یک انار کوچک ختم میشود. از همین روی، یونانیان، آنرا (سیب بر) نامیده اند. این گارد 10000 نفری از ده گروه 1000 نفری تشکیل میشد. انار سرنیزه فرمانده هر گروه که (هزارپت) نامیده میشد، زرین و انار دیگران سیمین بود. فرمانده نیزه داران (انار طلایی) نیز دارای همین عنوان هزارپت بود. تین هزارپت، ظاهرا فرمانده همه نیروهای ایرانی نیز محسوب میشد. فرمانده کل گارد جاویدان، همان فرمانده سپاه ایران نامیده میشد و از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود. این فرمانده را شاه، از افراد خانواده خود و یا از میان دوستان مورد اعتمادش برمیگزید.
گروه بندی همه نیروهای نظامی ایران متنند گارد ویژه جاویدان، (ده دهی) بود. گروههای 1000 نفری متشکل از گروههای ده نفری تشکیل میشد. همه اینها شبیه رده های نظامی امروزی، متننددرجه دار، ستوان، سرهنگ و ژنرال، فرمانده خاص خود را داشتند. اشاره میشود که از این نظام در گروه بندی کارگران نیز استفاده میشد.
در کنار گارد جاویدان، 10000 نفری که پیاده نظام بود، هنگهای 1000 نفری سواره نظام نیز وجود داشت. به هنگام جنگ، علاوه بر این سپاهیان ثابت و قوای ساتراپ نشین مختلف امپراطوری بزرگ ایران، دهقانانی که از طرف شاه، زمینهایی را برای کاشت و برداشت در اختیار داشتند متقابلا به عنوان سرباز در ارتش به خدمت گرفته میشدند. به نظر میرسد که سربازان منطقه (پئیشاخوادا) در شرق تخت جمشید و در خاک کرمان، قابل اعتمادتر و ضربتی تر بوده اند. از لوحهای دیوانی بر می آید که از آنها به دفعات برای ماموریتهای ویژه دعوت شده است.
منبع : کتاب از زبان داریوش